جدول جو
جدول جو

معنی ابن وردان - جستجوی لغت در جدول جو

ابن وردان(اِ نُ وَ)
سنگم. (مهذب الاسماء). سوسکه. (خلاص نطنزی). سوسک سرخ که بیشتر در حمامها و در بالوعه ها باشد. تذو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ابن وردان
تدو از خرفستران تذو
تصویری از ابن وردان
تصویر ابن وردان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
آلتی که در آن انگوررا جهت ساختن شراب می فشارند. (فرهنگ فارسی معین) ، هیجان. (ناظم الاطباء) ، بعث. نشور. قیامت. حشر. نشر. رستاخیز. (یادداشت مؤلف) :
ره دینش آنست کز هر گناه
بتابی و فرمانش داری نگاه...
بدانی که انگیزش است وشمار
همیدون بپول صراطت گذار.
(گرشاسب نامه ص 302).
، طبع. طبیعت. (یادداشت مؤلف) :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
ناصرخسرو.
، تاخت و تاز. (از حاشیۀ شرفنامۀ چ وحید ص 412) :
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود.
نظامی (شرفنامه ص 412).
، برپا داشتن. برپا ساختن:
به انگیزش فتنه آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.
؟ (از یادداشت مؤلف).
- انگیزش کردن، تحریک کردن. وادار کردن: ابویزید خالد بن محمد بن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندرآن باب انگیزش محمد بن حمدان برنده (؟) همی کرد. (تاریخ سیستان صص 302-303).
- انگیزش گر، محرک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَرْ)
احمد بن مروان دینوری مالکی. او راست کتابی به نام مجالسه و آن جنگ مانندی است در مطالب متفرقه و نوادر اشعار و آثار. وفات او به سال 310 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
عبدالله بن محمد بن وداع بن الزیاد بن هانی ازدی مکنی به ابی عبدالله. یکی از علمای نحو و لغت. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِنُ وَ)
جعفر بن محمد شیبانی. ادیب و شاعر. مولد او بسامره در 292 هجری قمری بوده است، و از دست مقتدر خلیفه مناصب چندی داشته و او را با سیف الدولۀ حمدانی مراسلات و مشاعراتیست. وفات او در 352 بوده است
ابوبکر محمد بن عبدالله بن ورقاء اودنی بخاری. فقیه شافعی. او به نیشابور میزیست و پس از آن به بخارا بازگشت و در آنجا به سال 385 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وَزْ زا)
ابوالقاسم ابراهیم بن عثمان قیروانی. فقیه و ادیب لغوی. او را با ثعلب و مبرد برابر میشمردند و گفته اند چند کتاب لغت چون کتاب العین خلیل بن احمدو اصلاح المنطق و غیر آن را از حفظ داشت. و او را تألیفات بسیار است. وفات او به سال 346 هجری قمری بود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو وَ)
النجیبی. محدث است. محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وُ)
بروایت مسعودی در مروج الذهب نام مردی از قبیلۀ قریش است که در بصره میزیسته و بصاحب الزنج پیوسته و پس از قتل صاحب الزنج از طریق دریا به هندوستان و بچین رفته و در شهر خانقو انتساب خود را بقبیلۀ رسول صلوات الله علیه ظاهر ساخته و درک خدمت خاقان چین کرده و از او احسان و انعام بسیار یافته وبه عراق بازگشته است. در روایات مسلمین چین می آید که مردی از اقربای پیغمبر صلی الله علیه وآله بکانتن بوده و دین اسلام را او به چینیان تلقین کرده است و هم اکنون قبری در کانتن هست که مسلمین آنجا گویند قبر آن مرداست و محتمل است ابن وهبان مسعودی همین شخص باشد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
او راست: کتاب تاریخ بصره. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
یکی از خوشنویسان و عارفین بفن کتابت. و اسحاق بن ابراهیم معلم مقتدر و اولاد او در خط شاگرد ابن معدان بوده اند. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَ)
ابوالحسن علی بن حسن. از استادان غناء و موسیقی، و او را از ادب نیز بضاعتی بوده است و از اوست: کتاب النوادر و الاخبار. کتاب اخبارالمغنین الطنبوریین. کتاب انساب الحمام. کتاب ما ورد فی تفضیل الطیر الهادی. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُ)
نام یکی از تابعین. (منتهی الارب). مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَ)
از دعات اسمعیلیه. ابن الندیم او را بموصل دیده. او پس از بنوحماد کار دعوت سبعیه داشته. و او را کتابهای بسیار است ازجمله: کتاب الفلسفهالسابعه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابوجعفر محمد بن سعدان الضریر. معلم کتّاب و یکی از قراءبه قراءه حمزه و خود او قرائتی از خویش پیدا کرد. لیکن قرائتی تباه بود و او بغدادی المولد و در لغت و نحو بمذهب کوفیین است. وفات در سال 231 ه. ق. او راست: کتاب القراءه. کتاب مختصرالنحو و غیره. (از ابن الندیم). و ابن الندیم در دو جای دیگر الفهرست نام ابن سعدان را آورده و در یک جا کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن و در مورد دیگر کتاب القرأات را بدو نسبت کرده است و ظاهراً مراد او همین ابوجعفر است. والله اعلم
لغت نامه دهخدا
(بِ تُ وِ)
سوسک سرخ. تسنه. گوگال. خبزدوک. خبزدو. سوسک سیاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوعی حشرۀ سیاه که معروف است. ج، بنات وردان. (از المرصع). رجوع به یاقوت ج 1 ص 395و لکلرک در شرح کلمه ذراریح از ابن البیطار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوموسی عیسی بن مردان. ازعلمای نحو. او از شاگردان ابوطالب و از روات اوست. او راست: کتاب القیاس علی اصول النحو. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا